سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
یا حسین …
این چه خبر حزنی است
نهفته در نام تو که بی اختیار دلها را می شکند و اشک را در پشت پلکها بی قرار می کند
این چه غم شگرفی است
که تداعی خاطر جانگداز تو بر قلبها می نشاند و جگرها را خواه ناخواه به آتش می کشاند
یا حسین …
این چه خبر حزنی است
نهفته در نام تو که بی اختیار دلها را می شکند و اشک را در پشت پلکها بی قرار می کند
این چه غم شگرفی است
که تداعی خاطر جانگداز تو بر قلبها می نشاند و جگرها را خواه ناخواه به آتش می کشاند

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی برلب دریا کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون بکش
عکس حیدر درکنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا تصویری ازسقا کشید
گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم
گریه کرد آهی کشید وزینب کبری کشید
حسین بیشتر از آب، تشنه ی لبیک بود.
اما افسوس
که به جای افکارش ،زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند.
